آیا با هر گناهی، همچنان می توان امید داشت و توبه کرد؟
آیا با هر گناهی، همچنان می توان امید داشت و توبه کرد؟
آدمیزاد همیشه در معرض گناه است. بعضی بیشتر گرفتار آن می شوند و برخی كمتر . فقط معصومان(علیهم السّلام) هستند كه اصلا گناه نمی كنند. خداوند در قرآن می فرماید: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ؛[زمر/۵۳] بگو: ای بندگان من كه بر خود اسراف و ستم روا داشتید، از رحمت خداوند مأیوس و نا امید نشوید كه خدا همه گناهان را می آمرزد». امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرماید: «در تمام قرآن آیه ای امید بخش تر از این در مورد گناه كاران و توبه كنندگان نیست».[۱]
گناه از لحاظ كمیت، هر اندازه بزرگ و زیاد باشد - حتی اگر به اندازه گناه همه جن انس از آغاز آفرینش تا انتهای عالم باشد - از لطف و رحمت خدا بیشتر نسبت، بلكه قابل قیاس نمی باشد. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «اگر مرتكب گناهان بسیاری كه زمین و آسمان را فرا گیرد شدید، اگر به راستی پشیمان شوید،خدای تعالی توبه شما را می پذیرد».[۲]
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این زمینه می فرماید: «لكل داء دواء و دواء الذنوب الاستغفار؛[۳]
هر مرضی دارویی دارد، و داروی شفابخش گناهان استغفار و طلب مغفرت از پیشگاه ذات پاك الهی است».
بنابراین انسان باید متوجه باشد که ناامیدی از رحمت و بخشش حق، با توجه به بیانات واضح دینی، هیچ جایی ندارد. و انسان اگر دشمن شناس خوبی باشد، می داند که این گونه ناامیدی ها، از دشمنی است که قسم یاد کرده تا انسان را به نابودی بکشاند. همان شیطانی که قبل از گناه، در جان انسان وسوسه رحمت حق می کند تا با از بین بردن ترس انسان را به گناه اندازد، بعد از گناه وسوسه یاس می کند تا انسان را از بازگشت و اصلاح بازدارد. در حالی که انسان باید قبل از گناه بترسد که شاید فرصت توبه نداشته باشد! شاید شیطان آنچنان بر او مسلط شود که اجازه توبه ندهد و … و بعد از گناه باید سریع توبه کند. «اگر بچه شما هنگام شستن قورى، آن را بشكند و در جواب شما كه مى پرسى: قورى كو؟ با قدرت جواب دهد كه شكستم! و هنگامى كه مىگویى چرا شكستى؟ مى گوید: خب، دیگر شكست! در این صورت او را رها نمى كنى و بر او سخت مى گیرى، ولى اگر ببینى كه با شكستن قورى، همه وجود او شكسته است و نمىتواند سرش را بلند كند؛ یعنى تفریط كرده، ولى احساس شكستگى و شرمندگى مى كند، تو با او چه مى كنى؟ تنبیه براى این است كه او بشكند. تندى براى این است كه بفهمد بدى كرده است، ولى وقتى كه او خود شكسته است، حتى به او پاداش هم مى دهى و از او دلجویى هم مى كنى و به او مىگویى عیبى ندارد. ما با مكتبى روبرو هستیم كه از تفریط، امید مزد و پاداش دارد و از طاعتهاى چند هزار ساله، انتظار هبوط و رجم.»[۴]
.
[۱]. تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۴۹۹.
[۲]. فریده مصطفوی، روش خودسازی، ص ۳۱۶.
[۳]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص ۱۶۴
[۴]. اخبات، صفائی حائری، ص: ۴۷ اخلاق و عرفان›کلیات›گناه و ترک گناه و آمرزش گناهان
برچسبها:
یا اباصالح المهدی ادرکنی
چرا بگوییم امام...؟
سید حسن نصرالله میفهمد در سختترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنهای!
آن وقت ما اینجا نشستهایم و نمیگوییم!
غربی ها با سه کلید واژه آزادی، دموکراسی و حقوق بشر افکار عمومی را اداره می کردند. شرقی ها با دوکلید واژه مبارزه پرولتار با امپریالیسم و برابری.
امام پنج کلید واژه قرآنی در مقابل آن پنج کلید واژه قرار دادند.
اصل امامت محوری مهمترین کلید واژه بود. سیستم امامت _ امت، حرف جهان شمول اسلامی بود که در عرصه سیاست پیدا شد.
ده سال هرکاری کردیم یک رسانه غربی پیدا شود که بگوید امام خمینی، نشد! همه می گفتند آیت الله خمینی .
سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم: استاد! چرا رسانه های شما نمی گویند امام خمینی؟ خنده ای کرد وگفت : آخر ما در تحلیل هایمان برخی چیزها رو متوجه شدیم! کیفش را باز کرد ویک کتاب درآورد. ترجمه آلمانی کتاب ولایت فقیه امام بود. گفت: آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم امام ایشان بین کشورهای دنیا شاخص می شود. چون کلمه امام قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم رهبر این کلمه درفرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگرما ایشان را کنار موسلینی، استالین و هیتلر قرار می دهیم.
کلمه رهبر به نفع ما و کلمه امام به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد ما به ایشان می گوییم آیت الله، اما امام یک بار معنوی دارد. ازطرفی ایشان آن طور می شود، امام امت اسلامی که مسلمانان دنیا را دور خودش جمع بکند. با این صراحت این را به من گفت.
یک رسانه شرقی یا غربی را پیدا نمی کنید که گفته باشد امام خمینی. آن موقع ما امتحان کردیم. آیا رسانه های غربی می پذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام امام خمینی؟
می خواستیم 60000 مارک بدهیم که یک آگهی با لفظ امام چاپ کنند، قبول نکردند!
شهریور 58 که درمجلس خبرگان قانون اساسی، شهید بهشتی کلمه امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمی توانی مجلس را اداره کنی، برو کنار آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان(عج) و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دسته جمعی دولت را کرد. امیر انتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه مملکت ریخت به هم!
امامت محوری، امت گرایی، عدالت گستری، ودو قطبی مستکبرین _ مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
امام خمینی از دنیا رفتند. آقای رفسنجانی آمدند پنج روز بعداز رحلت امام خمینی در دومین خطبه اولین نماز جمعه بعداز رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند: یک، ما نمیخواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشین ایشان امام بگوییم. این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب، امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه، قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تاکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده (رجوع شود به مقاله: آیا امام خمینی در مسئله ولایت فقیه چرخش داشته است؟سایت تحلیلی رسانه نیوز)، شما میگویید نمی خواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشینش نمی گوییم امام. انگار یکی به شما بگوید چون من شما را خیلی دوست دارم، افکار شما را میخواهم باشما دفن کنم!
جمله دوم ایشان این بود: خبرگان مرجع تعیین نکرده است. یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
وقتی ایشان جای امام گذاشت رهبر، امت شد ملت. یعنی عملا سیستم ملت _ رهبر انگلیسی ها را پذیرفتیم وسیستم امت _ امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی امت شد ملت ، عناصر امت یعنی خواهران وبرادران قرآنی که وظایفی مثل امربه معروف ونهی ازمنکر نسبت به هم دارند، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی شهروند و هموطن .
اما کلمه سوم یعنی عدالت. مقدس ترین کلمه ای که آقای رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری شان ابداع وتحمیل کردند به نظام اسلامی در مقابل عدالت توسعه بود. فرق عدالت و توسعه این بود که عدالت را خدا وپیغمبر و جانشینان ایشان تعریف می کنند، اما توسعه را صندوق بین المللی پول بانک جهانی وسیستم های وابسته به صهیونیستهای عالم. در عرصه بین الملل هم دو کلید واژه قرآنی مستکبرین و مستضعفین را ایشان تغییر دادند وگفتند مستکبرین فحش وتوهین آمیز است! به جایش بگوییم قدرت های جهانی خوب. وقتی گفتی مستکبرین باید با آنها مبارزه کنی، اما وقتی گفتی قدرتهای جهانی باید با آنها تعامل کنی.
مستضعفین راهم کردند قشر آسیب پذیر ، یعنی آدم های بی عرضه ایی که خودشان پذیرای آسیب هستند!
پنج کلید واژه قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلید واژه هایی که دشمن میخواستند.
تا زمانی که کلید واژه های قرآنی امام خمینی که راس آنها امام بودن ولی فقیه است احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصله پینه کردن است.
شما هر لعنتی که به…………. بکنید، این قدر جگرشان نمی سوزد که بگویید امام خامنه ای .
مشکلی که هست این است: همه می گویند(دیگران بگویند،ماهم بگوییم)، اصولگراها میگویند صداوسیما شروع کند. ماهم میگوییم! صداوسیما میگوید ما نمیتوانیم از روحانیون جلو بیفتیم! مدیران ارشد میگویند: وقتی جوانان انقلابی نمیگویند،ما بگوییم باید هزینه بدهیم و… .
بعضی میگویند نگوییم چون قبلا کسی(حشمت الله طبرزدی) این کار راکرده وسابقه خوبی ندارد. این کار در ذهن مردم خوب جا نیفتاده. خوب، خوب ها باید پرچمدار این کار شوند تا این کار به اسم آنها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
آیت الله العظمی سید باقر حکیم پا میشود میرود نجف، از آنجا نامه مینویسد به حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای یک هفته بعدش شهیدش می کنند. آن مرد بزرگ میفهمد باید از آنجا پیغام دهد امام خامنه ای .
سید حسن نصرالله می فهمد در سخت ترین شرایطی که دارد باید بگوید امام خامنه ای .
جوانان مسلمان بحرین و لبنان و پاکستان و افغانستان و مصر و لیبی و تونس و حتی شیعیان تحت ظلم وهابیون عربستان در آن شرایط سخت و تحت شکنجه می گویند امام خامنه ای و ما در ام القرای اسلامی، در کشور امام زمان(عج) نشسته ایم و نمیگوییم!!!!! .
اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، می فرماید ان عذابی لشدید . روز قیامت هم آنجا ندا داده می شود که وقفوهم انهم مسئولون، مالکم لاتناصرون . هی حرف را انداختند از آن طرف به این طرف.
دوستان، حفظ نظام اسلامی از بالاترین کارهای امربه معروف ونهی ازمنکر است. به خدا باور کنید آقامون، اماممون مظلوم است. ما باید قدر مسلم زمان را بدانیم و دست از بیعتش برنداریم تا حسین(ع) زمان برسد. باید برای مسلم خون داد. باید کار کرد. باید برگرداند کلید واژه های حضرت امام خمینی را.
مطمئن باشید که اگر در این راه کم بذارید و تلاش نکنید باید پیش امام زمانتان جواب بدید.
جانم فدای یک لحظه عمرتو رهبرم.
اللهم احفظ سیدنا القائد امامنا الخامنه ای.
شما هر لعنتی که به دشمنان بکنید، این قدر جگر دشمنان نمیسوزد که بگویید امام خامنهای.
پس سلام و صلوات بر امام خامنه ای و مرده باد بد خواهان امام خامنه ای.
…………………………………………………………………
منبع: سایتهای روایت/ انجمن/ بچه های قلم/ شبکه خبری دانشجو/ جهان نیوز/ سدیدنیوز و فصلنامه شمیم معرفت و وبلاگ http://ababil.blogfa.com
کــــــــــــــــــــــجای اردوگاه خالی اســــــــــــــــــــت(4)
عوامل تنهایی ولیّ خدا
چه عواملی موجب تنهایی سیّدالشّهدا(ع) شد؟ مرحوم علامه طباطبائی (رض) فرموده بودند: «همهی کتاب وسایل الشیعه را از اول تا آخر مطالعه کردم تا ببینم چند روایت فقهی از سیّدالشّهدا(ع) نقل شده است، سه روایت بیشتر پیدا نکردم»!! معنای این حرف این است که مردم، سیّدالشّهدا(ع) را در حدّ یک مسئلهگو هم قبول نداشتند؛ در حالیکه ابوهریرهها به اسم صحابی، مراجع صاحب فتوا شده بودند؛ همهی اینها نشان میدهد که ولیّ خدا با سازماندهی قبلی تنها شده بود.
در اینجا عوامل تنهایی ولیّ خدا را بر میشماریم با تذکر به این نکته که، با حرکت سیّدالشّهدا(ع)، کار برعکس و توجه به اهل بیت شروع شد؛ تا جایی که در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به اوج رسید.
1/2ـ شبههها و فتنهها
عواملی که باعث تنهایی ولیّ خدا میشوند، دو دسته هستند؛ شبههها و فتنهها. که وقتی این دو با هم ترکیب شوند به شدت کارگر میشوند؛ شبهات فضا را تاریک میکند و در این فضا فتنهها تأثیرگذار میشوند. و الّا در فضای روشن، فتنهها کارساز نیستند.
اعلان بینیازی نسبت به ولیّ خدا و طرح «حسبنا کتاب الله» اولین و اساسیترین شبههای است که از زمان حیات خود پیامبر اکرم(ص) آغاز شد. مورخان اهل سنت از جمله، طبری نوشتهاند: در آخرین روزهای حیات پیامبر(ص) در حالیکه مردم در منزل حضرت بودند، فرمودند: دوات و قلم بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. کسی گفت: «إنّ الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله» به فارسی یعنی هذیان میگوید!! از قرائن تاریخی پیداست که گویندهی این سخن کیست، شیعه و سنی هم متّفقند که او کیست. البته؛ متأسفانه عدّهای از علمای اهل سنت این جریان را توجیه کرده و گفتهاند: این حرف بدی نیست. او در دورهی خلافتش نیز میگفت: «آن روزی که پیامبر آن جمله را فرمود، میخواست مسئلهی خلافت را مطرح کند، ولی من صلاح مسلمانان ندانستم».
جریان از اینجا شروع شد که، اسلام نیاز به «ولیّ» ندارد؛ بلکه کتاب برای ما کافی است، در حالی که شیعه و سنی متواتر نقل کردهاند که حضرت به روشنی فرمودند: « إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی» البته بعضی از سنّیها این روایت را نیز تحریف کرده، گفتهاند: کتاب الله و سنتی!
شبهه از اینجا شروع شد که گفتند: قانون خدا وجود دارد؛ فرموده: نماز بخوانید، میخوانیم، روزه بگیر، میگیریم، حج برو، میرویم و … به جایی رسید که به تدریج گفتند: نوشتن حدیث معنا ندارد باید کتاب خدا را حفظ کنیم؛ چون اگر بخواهیم حدیث بنویسیم کتاب خدا از بین میرود؛ لذا نوشتن حدیث پیامبر را در زمان خلیفهی اول منع کردند، البته به این علّت که احادیث پیامبر خاتم(ص)، صراحت بر فضایل اهل بیت(ع) دارد. این شبهه ظاهر فریبندهای هم داشت؛ چون میگفتند روایت به اندازهی قرآن اهمیت ندارد؛ لذا نگذارید قرآن از بین برود، در حالی که مفسّر قرآن، کلام رسول خدا(ص) است. «لتبیـّن للنّاس ما نزّل إلیهم»[4] روشن است که اگر برای قرآن تبیینکنندهای نباشد، متشابهات آن به دلخواه افراد، معنا میشود.
2/2ـ جعل شخصیت در مقابل اهل بیت(ع)
بعد از اینکه جلوی نشر فضایل اهل بیت را گرفتند، کمکم شروع به جعل شخصیت و شخصیت علیالبدل کردند، که در دنیای سیاست کار رایجی است؛ لذا در مقابل امیرالمؤمنین(ع) که صاحب فضایل است، برای دیگران جعل فضیلت کردند. معاویه دو کار انجام داد: اول، اینکه احدی حق ندارد نقل حدیث در فضایل علی و اهل بیت کند، (اگر کرد او را بکشید)، دوم، به استاندارانش دستور داد برای عثمان و شیخین فضیلت نقل کنید. کار جعل فضایل به حدی رایج شد که خود معاویه گفت: بس است. چون جعلیاتی مثل: مَثَل اصحاب من، مَثَل ستارگان آسمان است، به هر کدام اقتدا کنید، هدایت میشوید، خلاف صریح قرآن است، چون قرآن میگوید: داخل صحابه منافق هم وجود دارد.
3/2ـ تحریف در معنای دین و مسلمان بودن
این شبهات در حقیقت، تحریف در معنی دین و مسلمان بودن است، غافل از اینکه حقیقت دین چیزی جز تسلیم در مقابل خدای متعال نیست « إن الدّین عندالله الإسلام»[5] و این تسلیم بودن زمانی ثبوت پیدا میکند که در مقابل ولیّ خدا تسلیم باشیم.
قل إن کنتم تحبون الله فاتّبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفورٌ رحیمٌ.[6]
تولّی به ولی خدا گوهر دین و باقی مسائل، آداب ظاهری دین است. اینها در معنای دینداری تحریف کردند، تحریفهایی که تاکنون ادامه دارد.
یک نگاه این است که، دین همین آداب است هر کس بیشتر نماز بخواند مقدستر است. یک نگاه دیگر هم که کم کم شکل گرفت و هم اکنون نیز وجود دارد این است که، دین یک مشت تجارب باطنی و به قول امروزیها تجارب قدسی، تأملات، رازدانی، رمزدانی، ریاضیتکشی، حالات و مقامات باطنی است و رسیدن به اینها هم یک آداب و فرمولهایی دارد، اگر به آن عمل کنی به نتیجه میرسی، لذا اهل سنت کتابهایی دارند به نام منازل الفلان، خیال میکنند پلکان است اگر رفتی به خدا میرسی. البته همهی این حرفها مطلقاً باطل نیست، ولی این تحریفی است که پیدا شده و کمکم به جایی رسیده که رسیدن به خدا، بدون ولی فرمول پیدا کرده است.
در این وسط ولیّ خدا چه میشود؟ این همان ظهور «حسبنا کتاب الله» است. دربارهی امور اجتماعی نیز برخی میگویند: اول اینکه امور ظاهری است و اعتبار چندانی ندارد، دوم اینکه به دین ربط ندارد، باید خود مردم آن را سامان دهند.
این تفکّرات که از صدر اسلام شروع شد، باعث کارگر شدن فتنهها و تنها شدن ولیّ خدا شد. از زمانی که دینداری، فقط رمزدانی و نماز و روزه شد و همهی صحابه عادل و محترم شدند، کمکم امیرالمؤمنین(ع) هم عرض طلحه یا زبیر شدند، چون همه صحابی هستند؛ لذا فتنه اثر خودش را گذاشت. از حضرت امیر(ع) نقل شده است که فرمودند: «مرا روزگار اینقدر پایین آورد که کنار معاویه گذاشت، تا جایی که گفتند: علی و معاویه». معاویه کسی است که تا فتح مکه هم خودش و هم پدرش بتپرست بودند، بعد از فتح هم به زور اسلام آوردند لذا جزو طلقا (آزاد شدگان به دست حضرت) هستند، یعنی در حقیقت برده بودند، اما حضرت علی(ع) اوّل مؤمن است، مجاهدات و بتشکنی و سایر فضایل نامتناهی حضرت، که دیگر جای خود دارد.
باید تذکر داد که ما در این زمان نگران فتنههای دشمن نیستیم، فتنههایی مانند ماهواره، فیلم، ویدئو، رمان و … انحرافی نمیتوانند در فضای روشن، کاری بکنند. در سال 1357 از این فتنهها بسیار داشتیم ولی امام خمینی(ره) باذن الله ـ تبارک و تعالی ـ در دل فتنهها جوانان را نجات دادند و به مقام شهادت رساندند؛ مهم شبههها هستند، شبهاتی مثل اینکه؛ اصلاً دین، حکومت و سیاست ندارد (دین حداقل)، برای تفسیر دین، روحانیت لازم نیست، دین طبقهی مفسّر ندارد، هر کس هر طوری فهمید، بالنسبه حق است (تکثّرگرایی)، و … .
اگر این شبههها گرفت، فتنه به راحتی کارگر میافتد، هر کس صدا بلند کرد دورش جمع میشوند؛ لذا ایندو در کنار هم کار میکنند. اگر در تاریخ جریان فتنهها و شبههها را تأمل کنیم به همین نتایج خواهیم رسید.
سیّدالشّهدا(ع) نیز به همین شکل تنها شدند. مردم طوری پراکنده شدند که احکام فقهی خود را نیز از سیّد الشّهدا(ع) نمیپرسیدند با اینکه، حضرت سبط پیامبر، صحابی و … بودند (حالا فضایلی که شیعه نقل میکند، بماند) بنابراین، شبههها و فتنهها یکی از عوامل مهم تنهایی حضرت بود و ایندو در یک شب درست نمیشوند؛ بلکه یک برنامهریزی تاریخی پشتیبان قضیه بود، لذا همین که حضرت را به عنوان «وتر موتور» سلام میدهید، بلافاصله یک امت را لعن میکنید. « فلعن الله امّهیً أسّست أساس الظّلم و الجور علیکم أهل البیت» بدین معنی که حضرت با یک امت تاریخی روبهرو هستند، نه فقط با ابن زیاد و یزید.
4/2 ـ بالا بودن هدف در دستگاه اولیای الهی
یکی دیگر از عوامل تنهایی ولیّ خدا این است که در کار اولیای خدا هدف، خیلی بالاتر از آن است که اهل دنیا تعقیب میکنند. هدفی را که سیّدالشّهدا(ع) تعقیب میکنند این نیست که انسانها را به رفاه و عیش دنیا یا حتّی به آن چیزی که توسعهی مادی و تکامل مادی نامیده میشود، برساند؛ اگر هدف اینها بود خیلی زود انسانها همراه میشدند؛ تأمین شهوات و ارضای غرایز مردم، هدف اصلی نیست، اگرچه نیاز مادی مردم در حکومت دینی و در جامعهای که بر محور اولیای خدا شکل میگیرد به بهترین وجه و در شکل معقول تأمین میشود ولی هدف برتر از رفاه و امنیت مادی و حتی برتر از آزادی مطلوب تمدنهای مادی و بالاتر از توسعهای که آنها تعقیب میکنند، است. لذا هیچکدام از اولیای الهی در آغاز دعوتشان به رفاه دنیا دعوت نکردند، با اینکه اغلب بعثتشان در جوامعی بود که وضعیت مادی بسیاری از آنها، وضعیت مناسبی نبوده است. نمونهاش جامعهی جاهلی قبل از نبی مکرم اسلام(ص) که از نظر امنیت و رفاه خیلی عقب افتاده بودند. ولی حضرت در بدو بعثت نفرمودند: ای مردم وضعتان بد است، دور هم جمع شوید، زندگیتان را سامان دهید، امنیّت اجتماعی برای خودتان ایجاد کنید، بلکه فرمودند: «قولوا لا إله إلّا الله تفلحوا» و بلافاصله دعوت به معاد کردند، دعوتی که برای انبیا بسیار سنگین تمام میشد، لذا در جوامعی که ادراکشان ضعیف و تعلّقشان به دنیا شدید بود، دعوتکننده به معاد و اینکه بعد از مردن، زنده شدنی هست، متّهم به جنون میشد. این جریان در آیات متعددی از قرآن آمده است. با همهی این زحمات، شروع دعوتشان از اینجا بود؛ چرا؟ به دلیل اینکه میخواهند انسان را به مقام توحید، زهد، یقین و رضا برسانند. این هدف بدون یقین به آخرت، بدون ایمان به الله ممکن نیست. البته وقتی هدف رفیع شد طبیعی است که همراهان واقعی دیرتر و کمتر پیدا میشوند، چون همه برای آن هدفهای رفیع آماده نیستند و همت ندارند.
5/2ـ نبود تزویر
از جمله عوامل تنهایی اولیای خدا این است که نمیخواهند با هر قیمتی شده ـ ولو با حیله و تزویر ـ مردم را به طرف خود بکشانند و به هدف برسانند، میخواهند اگر مردم میآیند، از سر بصیرت و آگاهی و فهم باشد، چون فقط این نوع آمدن به طرف خدای متعال درست است « و هدیناه النّجدین»[7] طوری مدیریت و رهبری میکنند که حق و باطل روشن شود، مردم با بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرند. لذا اگر موارد زیادی در حکومت امیرالمؤمنین(ع) یا در کلّ بر خورد اولیای الهی میبینید که ظاهراً چرا امیرالمؤمنین(ع) به طلحه و زبیر اجازه دادند از مدینه خارج شوند؟ گفتند: میخواهیم عمره برویم، حضرت فرمودند: میخواهند بروند مکر کنند، دنبال فتنه هستند. حضرت با اینکه میدانست، جلوی آنها را نگرفت. یا میدانستند امشب بنا است ابن ملجم ایشان را ترور کند ولی مانع نشدند؟ مسلم بن عقیل(ع) میدانست ابن زیاد داخل خانه آمده ولی ترورش نکرد! و داستانهای متعدد دیگر، معلوم میشود ترور و فریب، مشکلی را حل نمیکند، اگر بنا است مردم به بصیرت برسند باید طوری عمل کرد که حق و باطل روشن شود و مردم انتخاب کنند، قدرت اختیار حق و باطل معلوم شود تا تکلیف و رشد معنیدار شود. لذا سیّدالشّهدا(ع) طبق بعضی از نقلها در بین راه مکرر خطبه خواندند و هشدار دادند، عدهای هم پراکنده شدند، هر چه مخاطرات شدیدتر میشد عدهی بیشتری میرفتند، حتی حضرت در شب آخر نیز فرمودند: بروید. البته مورخان نوشتهاند در آن شب با اینکه حضرت بیعت را از آنها برداشتند، کسی نرفت همگی التماس کردند و ماندند.
در حکومت دینی هدف این نیست که به هر قیمتی شده ـ ولو با دروغ و تزویر ـ مردم را نگه داریم؛ بلکه هدف روشن شدن حق و باطل است. به طوری که حجّت تمام شود و بر سر ایمان انسانها مانعی وجود نداشته باشد، برای رسیدن به این هدف شیاطین و فتنهها لازمند؛ لذا خداوند متعال در قرآن به پیامبرش میفرمایند:
«وکذلک جعلنا لکلّ نبیٍّ عدوّاً شیاطین الإنس و الجنّ».
برای هر پیامبری دشمن قرار دادیم، اعم از شیاطین انسی و جنی.
که الهاماتی نیز در بین خود دارند؛ یوحی بعضهم إلی بعضٍ زخرف القول غروراً.[8]
حرفهایی که زخرف القول یعنی ظاهر فریب و خوش ظاهر است، بین خودشان رد و بدل میکنند. بعد خداوند متعال به پیامبرش میفرماید: «ولو شاء ربّک ما فعلوه» اگر خداوند متعال میخواست، نمیتوانستند چنین کارهایی انجام دهند؛ یعنی خداوند متعال محکوم آنها نبوده، در مقابل فتنة آنها، دست خدا بسته نیست.
6/2ـ رنگینتر بودن سفرهی جبههی مقابل
وسوسهها خیلی زیاد است، زیرا معمولاً پول، قدرت، ثروت و مظاهر دنیا در آن طرف است، سفرهی معاویه رنگینتر است، در حالی که سفرهی امیرالمؤمنین(ع) هیچ وقت مثل سفرهی معاویه نیست. آنها به هر قیمتی که شده میخواهند مردم را جمع کنند، سران اقوام را با پول و وعده و وعید بر اساس انگیزههای مادی جمع میکردند. ولی حضرت نمیخواست لشکرش بر اساس انگیزههای مادی پر شود؛ بلکه میخواست آنهایی که در رکابش شمشیر میزنند، با این جنگ به بلوغ و رشد برسند؛ لذا حضرت امیر(ع) در جنگ صفین حکمیت را تا آخرین لحظه نپذیرفتند، بعد هم که قرآن بر سر نیزه رفت، قبول نکردند تا اینکه حکمیت تحمیل شد، به حسب ظاهر اگر یک سیاستمدار متداول بود، حکمیت را میپذیرفت تا لااقل حکم را خودش تعیین کند، تا ابوموسی اشعری حَکم نشود، ولی حضرت این کار را نکرد؛ زیرا بنا بود صفوف از هم جدا شوند و تقدیر ولیّ خدا در این جریان نقش دارد.