ابابیل

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حضرت باران

13 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

داری از قصد می زنی یکریز
با سر انگشت خود به شیشۀ من!
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشه ی من

تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی!
با توام! آیيي حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟!

روز آخر که جنگ راه افتاد
سایه ی تشنگی به ماه افتاد
هر طرف یک سراب پیدا شد
چشمهامان به اشتباه افتاد

مِهر زهرا مگر نبودی تو؟!
تو که با مادر آشنا بودی!
با توام! آیيي حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟!
———————
مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر
تو نباریدی و به جات آن روز
از کمان ها گرفت «بارشِ تیر»!

تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی
با توام! آیيي حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟!
———————
وقتی آنروز رفت سمت فرات
در دلش غصه های دنیا بود
تو اگر در میان مان بودی
شاید الآن عمویم اینجا بود

رحمت و عشق از تو می بارید
قبل تر ها چه باوفا بودی
با توام! آیيي حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟!

(حسين زحمتكش)

 


مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: ظهر روز دهم، حضرت باران، مادری در کنار گهواره

موضوعات: محرّم لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ابابیل

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • کربلا
  • عشقه کیم باغلادی پیمان دئدی لبیک حسین
  • عطر سیب
  • محرّم
  • جانم فدای امام سید علی خامنه ای
  • امام زمان
  • عماریون
  • اخلاقی
  • نهج البلاغه
  • Test course of pouch
  • امتحان دوره تهمیدیه
  • وصیت نامه سیاسی - الهی شهید سلیمانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس