ابابیل

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

کــــــــــــــــــــــجای اردوگاه خالی اســــــــــــــــــــت(4)

27 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

عوامل تنهایی ولیّ خدا


چه عواملی موجب تنهایی سیّدالشّهدا(ع) شد؟ مرحوم علامه طباطبائی (رض) فرموده بودند: «همه‌ی کتاب وسایل الشیعه را از اول تا آخر مطالعه کردم تا ببینم چند روایت فقهی از سیّدالشّهدا(ع) نقل شده است، سه روایت بیشتر پیدا نکردم»!! معنای این حرف این است که مردم، سیّدالشّهدا(ع) را در حدّ یک مسئله‌گو هم قبول نداشتند؛ در حالی‌که ابوهریره‌ها به اسم صحابی، مراجع صاحب فتوا شده بودند؛ همه‌ی اینها نشان می‌دهد که ولیّ خدا با سازمان‌دهی قبلی تنها شده بود.

در اینجا عوامل تنهایی ولیّ خدا را بر می‌شماریم با تذکر به این نکته که، با حرکت سیّدالشّهدا(ع)، کار برعکس و توجه به اهل بیت شروع شد؛ تا جایی که در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به اوج رسید.


1/2ـ شبهه‌ها و فتنه‌ها


عواملی که باعث تنهایی ولیّ خدا می‌شوند، دو دسته هستند؛ شبهه‌ها و فتنه‌ها. که وقتی این دو با هم ترکیب شوند به شدت کارگر می‏‌شوند؛ شبهات فضا را تاریک می‏کند و در این فضا فتنه‌ها تأثیرگذار می‌شوند. و الّا در فضای روشن، فتنه‌ها کارساز نیستند.

اعلان بی‌نیازی نسبت به ولیّ خدا و طرح «حسبنا کتاب الله» اولین و اساسی‌ترین شبهه‌ای است که از زمان حیات خود پیامبر اکرم(ص) آغاز شد. مورخان اهل سنت از جمله، طبری نوشته‌اند: در آخرین روزهای حیات پیامبر(ص) در حالی‌که مردم در منزل حضرت بودند، فرمودند: دوات و قلم بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. کسی گفت: «إنّ الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله» به فارسی یعنی هذیان می‌گوید!! از قرائن تاریخی پیداست که گوینده‌ی این سخن کیست، شیعه و سنی هم متّفقند که او کیست. البته؛ متأسفانه عدّه‌ای از علمای اهل سنت این جریان را توجیه کرده و گفته‌اند: این حرف بدی نیست. او در دوره‌ی خلافتش نیز می‌گفت: «آن روزی که پیامبر آن جمله را فرمود، می‌خواست مسئله‌ی خلافت را مطرح کند، ولی من صلاح مسلمانان ندانستم».

جریان از اینجا شروع شد که، اسلام نیاز به «ولیّ» ندارد؛‌ بلکه کتاب برای ما کافی است، در حالی که شیعه و سنی متواتر نقل کرده‌اند که حضرت به روشنی فرمودند: « إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی» البته بعضی از سنّی‌ها این روایت را نیز تحریف کرده، گفته‌اند: کتاب الله و سنتی!

شبهه از اینجا شروع شد که گفتند: قانون خدا وجود دارد؛ فرموده: نماز بخوانید، می‌خوانیم، روزه بگیر، می‌گیریم، حج برو، می‌رویم و … به جایی رسید که به تدریج گفتند: نوشتن حدیث معنا ندارد باید کتاب خدا را حفظ کنیم؛ چون اگر بخواهیم حدیث بنویسیم کتاب خدا از بین می‌رود؛ لذا نوشتن حدیث پیامبر را در زمان خلیفه‌ی اول منع کردند، البته به این علّت که احادیث پیامبر خاتم(ص)، صراحت بر فضایل اهل بیت(ع) دارد. این شبهه ظاهر فریبنده‌ای هم داشت؛ چون می‌گفتند روایت به اندازه‌ی قرآن اهمیت ندارد؛ لذا نگذارید قرآن از بین برود، در حالی که مفسّر قرآن، کلام رسول خدا(ص) است. «لتبیـّن للنّاس ما نزّل إلیهم»[4] روشن است که اگر برای قرآن تبیین‌کننده‌ای نباشد، متشابهات آن به دلخواه افراد، معنا می‌شود.


2/2ـ جعل شخصیت در مقابل اهل بیت(ع)


بعد از اینکه جلوی نشر فضایل اهل بیت را گرفتند، کم‌کم شروع به جعل شخصیت و شخصیت علی‌البدل کردند، که در دنیای سیاست کار رایجی است؛ لذا در مقابل امیرالمؤمنین(ع) که صاحب فضایل است، برای دیگران جعل فضیلت کردند. معاویه دو کار انجام داد: اول، اینکه احدی حق ندارد نقل حدیث در فضایل علی و اهل بیت کند، (اگر کرد او را بکشید)، دوم، به استاندارانش دستور داد برای عثمان و شیخین فضیلت نقل کنید. کار جعل فضایل به حدی رایج شد که خود معاویه گفت: بس است. چون جعلیاتی مثل: مَثَل اصحاب من، مَثَل ستارگان آسمان است، به هر کدام اقتدا کنید، هدایت می‌شوید، خلاف صریح قرآن است، چون قرآن می‌گوید: داخل صحابه منافق هم وجود دارد.


3/2ـ تحریف در معنای دین و مسلمان بودن


این شبهات در حقیقت، تحریف در معنی دین و مسلمان بودن است، غافل از اینکه حقیقت دین چیزی جز تسلیم در مقابل خدای متعال نیست « إن الدّین عندالله الإسلام»[5] و این تسلیم بودن زمانی ثبوت پیدا می‌کند که در مقابل ولیّ‌ خدا تسلیم باشیم.

قل إن کنتم تحبون الله فاتّبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفورٌ رحیمٌ.[6]

تولّی به ولی خدا گوهر دین و باقی مسائل، آداب ظاهری دین است. اینها در معنای دین‌داری تحریف کردند، تحریف‌هایی که تاکنون ادامه دارد.

یک نگاه این است که، دین همین آداب است هر کس بیشتر نماز بخواند مقدس‌تر است. یک نگاه دیگر هم که کم کم شکل گرفت و هم اکنون نیز وجود دارد این است که، دین یک مشت تجارب باطنی و به قول امروزی‌ها تجارب قدسی، تأملات، رازدانی، رمزدانی، ریاضیت‌کشی، حالات و مقامات باطنی است و رسیدن به اینها هم یک آداب و فرمول‌هایی دارد،‌ اگر به آن عمل کنی به نتیجه می‌رسی، لذا اهل سنت کتاب‌هایی دارند به نام منازل الفلان، خیال می‌کنند پلکان است اگر رفتی به خدا می‌رسی. البته همه‌ی این حرف‌ها مطلقاً باطل نیست،‌ ولی این تحریفی است که پیدا شده و کم‌کم به جایی رسیده که رسیدن به خدا، بدون ولی فرمول پیدا کرده است.

در این وسط ولیّ خدا چه می‌شود؟ این همان ظهور «حسبنا کتاب الله» است. درباره‌ی امور اجتماعی نیز برخی می‌گویند: اول اینکه امور ظاهری است و اعتبار چندانی ندارد، دوم اینکه به دین ربط ندارد، باید خود مردم آن را سامان دهند.

این تفکّرات که از صدر اسلام شروع شد، باعث کارگر شدن فتنه‌ها و تنها شدن ولیّ خدا شد. از زمانی که دین‌داری، فقط رمزدانی و نماز و روزه‌ شد و همه‌ی صحابه عادل و محترم شدند، کم‌کم امیرالمؤمنین(ع) هم عرض طلحه یا زبیر شدند، چون همه صحابی هستند؛ لذا فتنه‌ اثر خودش را گذاشت. از حضرت امیر(ع) نقل شده است که فرمودند: «مرا روزگار این‌قدر پایین آورد که کنار معاویه گذاشت، تا جایی که گفتند: علی و معاویه». معاویه کسی است که تا فتح مکه هم خودش و هم پدرش بت‌پرست بودند، بعد از فتح هم به زور اسلام آوردند لذا جزو طلقا (آزاد شدگان به دست حضرت) هستند، یعنی در حقیقت برده بودند، اما حضرت علی(ع) اوّل مؤمن است، مجاهدات و بت‌شکنی و سایر فضایل نامتناهی حضرت، که دیگر جای خود دارد.

باید تذکر داد که ما در این زمان نگران فتنه‌های دشمن نیستیم، فتنه‌هایی مانند ماهواره، فیلم، ویدئو، رمان و … انحرافی نمی‌توانند در فضای روشن، کاری بکنند. در سال 1357 از این فتنه‌ها بسیار داشتیم ولی امام خمینی(ره) باذن الله ـ تبارک و تعالی ـ در دل فتنه‌ها جوانان را نجات دادند و به مقام شهادت رساندند؛ مهم شبهه‌ها هستند، شبهاتی مثل اینکه؛ اصلاً دین، حکومت و سیاست ندارد (دین حداقل)، برای تفسیر دین، روحانیت لازم نیست، دین طبقه‌ی مفسّر ندارد، هر کس هر طوری فهمید، بالنسبه حق است (تکثّرگرایی)، و … .

اگر این شبهه‌ها گرفت، فتنه به راحتی کارگر می‏افتد،‌ هر کس صدا بلند کرد دورش جمع می‌شوند؛ لذا این‌دو در کنار هم کار می‌کنند. اگر در تاریخ جریان فتنه‌ها و شبهه‌ها را تأمل کنیم به همین نتایج خواهیم رسید.

سیّدالشّهدا(ع) نیز به همین شکل تنها شدند. مردم طوری پراکنده شدند که احکام فقهی خود را نیز از سیّد الشّهدا(ع) نمی‌پرسیدند با اینکه، حضرت سبط پیامبر، صحابی و … بودند (حالا فضایلی که شیعه نقل می‌کند، بماند) بنابراین، شبهه‌ها و فتنه‌ها یکی از عوامل مهم تنهایی حضرت بود و این‌دو در یک شب درست نمی‌شوند؛ بلکه یک برنامه‌ریزی تاریخی پشتیبان قضیه بود،‌ لذا همین که حضرت را به عنوان «وتر موتور» سلام می‌دهید،‌ بلافاصله یک امت را لعن می‌کنید. « فلعن الله امّه‌ی‌ً أسّست أساس الظّلم و الجور علیکم أهل البیت» بدین معنی که حضرت با یک امت تاریخی روبه‌رو هستند، نه فقط با ابن زیاد و یزید.


4/2 ـ بالا بودن هدف در دستگاه اولیای الهی


یکی دیگر از عوامل تنهایی ولیّ خدا این است که در کار اولیای خدا هدف، خیلی بالاتر از آن است که اهل دنیا تعقیب می‌کنند. هدفی را که سیّدالشّهدا(ع) تعقیب می‌کنند این نیست که انسان‌ها را به رفاه و عیش دنیا یا حتّی به آن چیزی که توسعه‌ی مادی و تکامل مادی نامیده می‌شود، برساند؛ اگر هدف اینها بود خیلی زود انسان‌ها همراه می‌شدند؛ تأمین شهوات و ارضای غرایز مردم، هدف اصلی نیست، اگرچه نیاز مادی مردم در حکومت دینی و در جامعه‌ای که بر محور اولیای خدا شکل می‌گیرد به بهترین وجه و در شکل معقول تأمین می‌شود ولی هدف برتر از رفاه و امنیت مادی و حتی برتر از آزادی مطلوب تمدن‌های مادی و بالاتر از توسعه‌ای که آنها تعقیب می‌کنند، است. لذا هیچ‌کدام از اولیای الهی در آغاز دعوتشان به رفاه دنیا دعوت نکردند، با اینکه اغلب بعثت‌شان در جوامعی بود که وضعیت مادی بسیاری از آنها، وضعیت مناسبی نبوده است. نمونه‌اش جامعه‌ی جاهلی قبل از نبی مکرم اسلام(ص) که از نظر امنیت و رفاه خیلی عقب افتاده بودند. ولی حضرت در بدو بعثت نفرمودند: ای مردم وضعتان بد است، دور هم جمع شوید، زندگی‌تان را سامان دهید، امنیّت اجتماعی برای خودتان ایجاد کنید، بلکه فرمودند: «قولوا لا إله إلّا ‌الله تفلحوا» و بلافاصله دعوت به معاد کردند، دعوتی که برای انبیا بسیار سنگین تمام می‌شد، لذا در جوامعی که ادراکشان ضعیف و تعلّقشان به دنیا شدید بود، دعوت‏کننده به معاد و اینکه بعد از مردن، زنده شدنی هست،‌ متّهم به جنون می‌شد. این جریان در آیات متعددی از قرآن آمده است. با همه‌ی این زحمات، شروع دعوتشان از اینجا بود؛ چرا؟ به دلیل اینکه می‌خواهند انسان را به مقام توحید، زهد، یقین و رضا برسانند. این هدف بدون یقین به آخرت، بدون ایمان به الله ممکن نیست. البته وقتی هدف رفیع شد طبیعی است که همراهان واقعی دیرتر و کمتر پیدا می‌شوند، چون همه برای آن هدف‌های رفیع آماده نیستند و همت ندارند.


5/2ـ نبود تزویر


از جمله عوامل تنهایی اولیای خدا این است که نمی‌خواهند با هر قیمتی شده ـ ولو با حیله و تزویر ـ مردم را به طرف خود بکشانند و به هدف برسانند، می‌خواهند اگر مردم می‌آیند،‌ از سر بصیرت و آگاهی و فهم باشد، چون فقط این نوع آمدن به طرف خدای متعال درست است « و هدیناه النّجدین»[7] طوری مدیریت و رهبری می‌کنند که حق و باطل روشن شود، مردم با بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرند. لذا اگر موارد زیادی در حکومت امیرالمؤمنین(ع) یا در کلّ بر خورد اولیای الهی می‌بینید که ظاهراً چرا امیرالمؤمنین(ع) به طلحه و زبیر اجازه دادند از مدینه خارج شوند؟ گفتند: می‌خواهیم عمره برویم، حضرت فرمودند: می‌خواهند بروند مکر کنند، دنبال فتنه هستند. حضرت با اینکه می‌دانست، جلوی آنها را نگرفت. یا می‌دانستند امشب بنا است ابن ملجم ایشان را ترور کند ولی مانع نشدند؟ مسلم بن عقیل(ع) می‌دانست ابن زیاد داخل خانه آمده ولی ترورش نکرد! و داستان‌های متعدد دیگر، معلوم می‌شود ترور و فریب، مشکلی را حل نمی‌کند، اگر بنا است مردم به بصیرت برسند باید طوری عمل کرد که حق و باطل روشن شود و مردم انتخاب کنند،‌ قدرت اختیار حق و باطل معلوم شود تا تکلیف و رشد معنی‌دار شود. لذا سیّدالشّهدا(ع) طبق بعضی از نقل‌ها در بین راه مکرر خطبه خواندند و هشدار دادند، عده‌ای هم پراکنده شدند، هر چه مخاطرات شدیدتر می‌شد عده‌ی بیشتری می‌رفتند،‌ حتی حضرت در شب آخر نیز فرمودند: بروید. البته مورخان نوشته‌اند در آن شب با اینکه حضرت بیعت را از آنها برداشتند، کسی نرفت همگی التماس کردند و ماندند.

در حکومت دینی هدف این نیست که به هر قیمتی شده ـ ولو با دروغ و تزویر ـ مردم را نگه داریم؛ بلکه هدف روشن شدن حق و باطل است. به طوری که حجّت تمام شود و بر سر ایمان انسان‌ها مانعی وجود نداشته باشد، برای رسیدن به این هدف شیاطین و فتنه‌ها لازمند؛‌ لذا خداوند متعال در قرآن به پیامبرش می‌فرمایند:

«وکذلک جعلنا لکلّ نبیٍّ عدوّاً شیاطین الإنس و الجنّ».

برای هر پیامبری دشمن قرار دادیم، اعم از شیاطین انسی و جنی.

که الهاماتی نیز در بین خود دارند؛ یوحی بعضهم إلی بعضٍ زخرف القول غروراً.[8]

حرف‌هایی که زخرف القول یعنی ظاهر فریب و خوش ظاهر است، بین خودشان رد و بدل می‌کنند. بعد خداوند متعال به پیامبرش می‌فرماید: «ولو شاء ربّک ما فعلوه» اگر خداوند متعال می‌خواست، نمی‌توانستند چنین کارهایی انجام دهند؛ یعنی خداوند متعال محکوم آنها نبوده، در مقابل فتنة‌ آنها، دست خدا بسته نیست.


6/2ـ رنگین‌تر بودن سفره‌ی جبهه‌ی مقابل


وسوسه‌ها خیلی زیاد است،‌ زیرا معمولاً پول، قدرت، ثروت و مظاهر دنیا در آن طرف است، سفره‌ی معاویه رنگین‌تر است،‌ در حالی که سفره‌ی امیرالمؤمنین(ع) هیچ وقت مثل سفره‌ی معاویه نیست. آنها به هر قیمتی که شده می‌خواهند مردم را جمع کنند، سران اقوام را با پول و وعده و وعید بر اساس انگیزه‌های مادی جمع می‌کردند. ولی حضرت نمی‌خواست لشکرش بر اساس انگیزه‌های مادی پر شود؛ بلکه می‌خواست آنهایی که در رکابش شمشیر می‌زنند، با این جنگ به بلوغ و رشد برسند؛ لذا حضرت امیر(ع) در جنگ صفین حکمیت را تا آخرین لحظه نپذیرفتند، بعد هم که قرآن بر سر نیزه رفت، قبول نکردند تا اینکه حکمیت تحمیل شد،‌ به حسب ظاهر اگر یک سیاست‌مدار متداول بود، حکمیت را می‌پذیرفت تا لااقل حکم را خودش تعیین کند، تا ابوموسی اشعری حَکم نشود، ولی حضرت این کار را نکرد؛ زیرا بنا بود صفوف از هم جدا شوند و تقدیر ولیّ خدا در این جریان نقش دارد.

 نظر دهید »

کجای اردوگاه خالی است(3)

15 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

1ـ شرایط تنها شدن حضرت سیدالشهدا (ع)


شرایطی که موجب تنها شدن امام حسین(ع) شد را می ت‌وان در جبهه دشمن و جبهه حضرت سیدالشهدا (ع) مشاهده کرد:


1/1 ـ شرایط جبهه‌ی دشمن


اگر طرف درگیری حضرت، یکی از صحابی رسول‌الله یا فردی که امثال این عناوین را یدک می‌کشید، بود، جای توجیه ـ ولو به باطل ـ وجود داشت. ولی طرف مقابل سیّدالشّهدا(ع)، یزید و ابن زیاد است که حسب و نسب‌شان معلوم و هیچ نقطه‌ی قوتی در آنها نیست. یزید شخصیتی است که طرفداران او نیز نتوانسته‌اند برایش مدحی بگویند، حتی خیلی از اهل‌سنت هم یزید را واجب اللعن می‌دانند. غیر از اینکه امتیازی هر چند دروغین نداشته، معروف به قماربازی و عیّاشی بوده است.

یکی از اشکالاتی که برخی به حضرت امیر(ع) ـ ارواحنا و ارواح العالمین له الفدا ـ می‌کردند این بود که، تو جوان هستی و مردم زیر بار خلافت شما نمی‌روند.[1] غافل از اینکه اساس دیانت تولّی به ولیّ خدا و تسلیم بودن در مقابل اوست. لذا یکی از کمالاتی که شیعه در طول تاریخ به واسطه‌ی زحمات معصومین (ع) رسیده این است که، برای او امام، کوچک یا بزرگ و حاضر یا غایب ندارد. بعد از امام هشتم(ع)، سه امام داریم که در سنّ کودکی به امامت رسیده‌اند؛ امام جواد، امام هادی و امام زمان(ع) و شیعه نیز قبول کرده و هیچ انشعاب عمده‌ای اتفاق نیفتاده است. به این علت که، فرهنگ شیعه، فرهنگ رشد یافته‌ای شده و پذیرفته است که، امامت منصبی صوری نیست؛ لذا مثل علی بن جعفر (ع)[2] که هنگام امامت امام جواد (ع) پیرمرد بود و سه امام (امام صادق، امام کاظم و امام رضا(ع)) را قبل از آن درک کرده بود محدّث جلیل‌القدری بود و روایات بسیاری از وی نقل شده است، وقتی امام جواد(ع) در حلقه‌ی درسی او وارد می‌شدند، درس را تعطیل می‌کرد به طرف امام می‌رفت و دست ایشان را می‌بوسید. اگر هم اعتراض می‌شد که شما عموی پدر ایشان هستید، می‌گفت: «خدای متعال این ریش سفید را قابل امامت ندانسته ولی این نوجوان را قابل دانسته است».

هر چند اساس کار دین معرفت است، اما گروهی پس از رسول خدا (ص) توجیه باطلی می‌کردند. جالب این است که، در خصوص سیّدالشّهدا (ع) این توجیه هم نیست؛ بلکه مسئله به کلی بر عکس است؛ چون سیّدالشّهدا(ع) حدود 60 سال داشتند و یزید، جوان تازه به دوران رسیده بود؛ لذا ابن زیاد و یزید نه اسمی داشتند، نه صحابه بودند، نه سابقه‌ی خوشی داشتند. ابن زیاد پسر زیاد است، زیاد هم اولاد نامشروع بود که معاویه او را ملحق به ابوسفیان کرد و به خاطر این کار مورد طعن بسیاری قرار گرفت. یزید هم مجهول‌الهویه است؛ چون مادر یزید قبل از اینکه زن معاویه بشود باردار به یزید بوده ولی به اسم معاویه تمام شد. این نسب، آن اخلاق و آن هم سایر اوصافی که هیچ نقطه‌ی مثبتی در آن نیست.


2/1ـ شرایط جبهه‌ی امام حسین(ع)

 

طرف دیگر درگیری، سیّدالشّهدا(ع) از هر نظر صاحب کمال هستند. قلم دست دشمن بوده است ولی یک نقطه‌ی منفی برای سیّدالشّهدا(ع) در تاریخ ننوشته‏اند؛ نوه‌ی پیامبر، فرزند امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا ـ علیهم السلام ـ غیر از اینها، همه نوع کمالات را دارند به طوری‌که، در روز عاشورا وقتی فرمودند: به چه عذری مرا می‌خواهید بکشید؟ یک نفر نگفت شما فلان جرم را دارید.در آخر کار برای حضرت حداکثر کمتر از 200 نفر (نظر مشهور 72 نفر است) یاور جمع شده است؟! ولی آن طرف، فقط از کوفه و از نزدیکی‌های آن لشکر سی هزار نفری جمع شد، بیشتر از این نیز نقل کرده‌اند!! چرا و چگونه ولیّ خدا تنها شد؟ البته این طور نیست که حضرت یک دفعه تنها شده باشند؛ بلکه یک حرکت و نقشه‌ی تاریخی است که سیّدالشّهدا(ع) را تنها و منزوی کرده است. وقتی که فرمودند: مگر شما از پیامبر نشنیدید که؛ «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند»؟ اگر نشنیده‌اید، اصحاب هستند، از آنها بپرسید که نه تنها اهل بهشت، بلکه سرور اهل بهشتند. هیچ کسی انکار نکرد، چطور شده، سیّدالشّهدا(ع) با این همه کمالات و اعلان علنی که در طول چند ماه کرده‌اند، حالا به کربلا آمده‌اند ولی؟

 

===============================================

1)نقل شده که پدر ابوبکر، ابوقحافه، به پسرش گفت اگر بنا بر سن باشد من از تو پیرتر هستم.


2) ـ عموی امام رضا(ع) و احتمالاً همان کسی هستند که در گلزار قم مدفونند.

بخش از سخنان استاد میرباقری با عنوان اینکه چرا امام حسین علیه السلام تنها ماند.

 2 نظر

کجای اردوگاه خالی است.(1)

15 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

بسم الله الرحم الرحیم
حبیب بن مظاهر در میان راه حمام با مسلم بن عوسجه برخورد کرد،
مسلم پرسید: کجا می‌روی
حبیب گفت: می‌روم حمام،
مسلم گفت: وقت این کارها نیست از سیّدالشّهدا(ع) نامه رسیده، باید رفت.
حبیب از وسط راه، خانه نرفته به طرف کربلا رفت.
این آمادگی خیلی فرق می‌کند با آن کسی که در زمان رسیدن سیّدالشّهدا(ع) به کربلا، تازه برای زن و بچه‌اش آذوقه می‌برد. خیلی هم دوست دارد به حضرت کمک کند ولی از قبل فرصت‌ها را تخمین نزده، خودش را مهیّا نکرده، اهل سرعت و سبقت نبوده، پیدا است چنین آدمی عقب می‌افتد.
اشتغال انسان به کار خویش و اینکه دل‌مشغولی انسان، ولیّ خدا نباشد، یا اینکه صبح که بلند می‌شود فکرش این نباشد که، امروز در کار امام زمان(عج)چه وظیفه‌ای دارم، مشکل ساز است.
البته بار ما را امام زمان(عج) برمی‌دارد، نه اینکه ما ایشان را یاری کنیم. در صلواتی که از امام حسن عسکری(ع) برای امام عصر(ع) نقل شده، آمده است:
« اللهم ّانصره و انتصر به لدینک و انصر به اولیائک و اولیائه و شیعته و أنصاره»[محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، ص 1015]
خدایا او را یاری کن و به وسیله‌ی او، دوستان خود را و دوستان او را و شیعیان و یاران او را، یاری کن.
به هر حال باید دید کجای اردوگاه امام خالی است، همانجا را پر کرد.
به ما دستور داده‌اند مهیّای ظهور باشید؛ چون ظهور ناگهانی واقع می‌شود، اصحاب امام زمان(ع) به علت آمادگی، به محض شنیدن ندای حضرت، همگی در مکّه جمع می‌شوند. اینها که بیکار نیستند ولی طوری آماده‌اند که اگر آب دستشان باشد، زمین گذاشته، می‌روند.

 نظر دهید »

جامانده

14 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

سلام خدمت دوستان عزیزم.

میخوام از این بعد درباره علل اینکه چرا حضرت حسین (علیه السلام) تنها موند پست بذارم.

منتظرم باشید.

راستی امروز تو یکی از وبلاگها ی مطلب جالب خوندم خوشم اومد گفتم شمارو هم در جریان بذارم.

آخه تو پستش اعلام کرده بود هرکی خواس حتما بگه

از عاشورا تا اربعین هر روز یک الهی عظم بلاء برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرج شریف).

از شما هم هر کی خواست تو پستاش تبلیغ کنه.

 نظر دهید »

کبوتر بام حسین

13 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

یکی از بچه ها رو فرستاده بود دنبالم. وقتی رفتم سنگر فرماندهی بهم گفت: دوست دارم شعر کبوترای بام حسین ( ع ) رو برام بخونی. گفتم: حاجی قصد دارم این شعر رو برای کسی نخونم آخه برای هر کی خوندم شهید شده. گفت: حالا که اینطوری شد حتما باید برام بخونی. هر چی اصرار کردم که حاجی الان دلم نیست بخونم زیر بار نرفت. شروع کردم خوندن.

دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من

فدای صحن حرم و نام حسین بشم من…

دلم می خواد ز خون پیکرم وضو بگیرم

مدال افتخار نوکری از او بگیرم..

همین طور که می خوندمحواسم به حاجی بود. حال و هوای دیگه ای داشت. صدای گریه ش پیچید توی سنگر.

دلم می خواد چو لاله ای نشکفته پر پر بشم

شهد شهادت بنوشم مهمان اکبر بشم…

وقتی گلوله ی توپ خورد کنارش مهمون علی اکبر امام حسین ( ع ) شد. همونطوری که می خواست. اونقدر پاره پاره که همه بدنش رو جمع کردند توی یه کیسه کوچیک..

 

یا حسین ( ع ) التماس دعا

 

و من گنهکار:

خوشـا به حـال کسی که از درت جـواب گرفت

بـدا بـه حـال مـنی کـه از درت جـواب شـد..

 

منبع : خادم الشهدا

 نظر دهید »

زمزمه شهادت

13 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

پست نگهبانیش افتاده بود نیمه شب. سر پست نشسته بود رو به قبله و اطرافش رو می پائید. داشت با خودش زمزمه می کرد. نفر بعدی که رفت پست تحویل بگیره دید مهدی با صورت افتاده روی زمین. خیال کرد رفته سجده هر چی صداش زد، صدایی نشنید. اومد بلندش کنه، دید تیر خورده توی پیشونیش و شهید شده. فکر شهادتش اذیتمون می کرد، هم تنها شهید شده بود هم ما نفهمیده بودیم. خیلی خودمون خوردیم. تا اینکه یه شب اومده بود به خواب یکی از بچه ها و گفته بود: نگران نباشید، همین که تیر خورد به پیشونیم، به زمین نرسیده افتادم تــوی آغـــوش آقـــا امـــام حســــــــــــین ( ع ) …

رو بـه قـبله نشستـه بـود

داشـت زمـزمـه مـی کرد

تیر خورده بود توی پیشونیش

شـــهید شــده بــود

نگران نباشد به زمین نرسیده

افتادم توی آغـوش آقـــا

امـام حســـــین ( ع )..

یا حسین (ع ) التماس دعا


گنهکار:

کـم کنید از سـر مـن شـر خـودم را…

گر بنا نیست ببخشید، نبخشید فقط

دست ما را به مــحـرم برسانید فقط

ای تشنه لب… حسین…

 1 نظر

( یا حسین شهید )

13 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

در روز تبادل پیکر شهدا،یکی از شهدایی که عراقی‌ها کشف کرده بودند،

هویتش معلوم نبود.سردار باقرزاده پرسید: از کجا می‌گویید

این شهید ایرانی است؟ پاسخ عراقی‌ها جگرمان را حال آورد…

ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود که روی آن

نوشته شده (یا حسین شهید)

از این پارچه مشخص شد که ایرانی است..

به یاد آنهایی که جز استخوان هایشان چیزی ازجسمشان نمانده

اما عظمت و شکوه غیرت و روحشان عالم را فراگرفته

خیلی ها را صــــدا میزنند امـّـــا تنها عده ای میشنوند

یاحسین ( ع ) التماس دعا

 

یا حسین جان:


عمری گذشت اما به درد تو نخوردم

شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم…

من دور بودم تو مرا نزدیک کردی

آقا، راه مرا از کربلا نزدیک کردی…

( هر شب اسیرم میکنی پای بساطت / داری تو پیرم میکنی پای بساطت )

 

 نظر دهید »

حضرت باران

13 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

داری از قصد می زنی یکریز
با سر انگشت خود به شیشۀ من!
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشه ی من

تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی!
با توام! آیيي حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟!

روز آخر که جنگ راه افتاد
سایه ی تشنگی به ماه افتاد
هر طرف یک سراب پیدا شد
چشمهامان به اشتباه افتاد

مِهر زهرا مگر نبودی تو؟!
تو که با مادر آشنا بودی!
با توام! آیيي حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟!
———————
مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر
تو نباریدی و به جات آن روز
از کمان ها گرفت «بارشِ تیر»!

تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی
با توام! آیيي حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟!
———————
وقتی آنروز رفت سمت فرات
در دلش غصه های دنیا بود
تو اگر در میان مان بودی
شاید الآن عمویم اینجا بود

رحمت و عشق از تو می بارید
قبل تر ها چه باوفا بودی
با توام! آیيي حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟!

(حسين زحمتكش)

 


 نظر دهید »

شمشیرها برای ترساندن هستند.

09 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتي كه در كوفه اعلام كردند كه همه بايد به جنگ حسين‏ ع بروند شخصي به كوفه آمده بود تا قرضش را بگيرد و برگردد.

به او گفتند: چه كار داري، گفت: آمده‏ام طلبم را بگيرم،

ديدند كه اگر او را بكشند، هيچ دردسري به‌وجود نمي‏ آيد. چون كوفه مثل بيشتر شهرهاي آن زمان، قبيله‏ اي بود هر كس را مي‏ كشتند با قبيله او درگير مي‏ شدند و اين شخص نه قبيله‏ اي داشت و نه پشتيباني، لذا او را كشتند و جسدش را به ديوار شهر كوفه آويزان كردند و گفتند؛ هركس به جنگ با حسين ع نرود چنين سرنوشتي دارد.

دقت كنيد اين‌ها يك نفر را كشتند ولي همه ترسيدند. يعني اسلحه‏ ها بيش از آن كه بكشد، ترس را به دل كوفيان مي‏اندازد و در حكمت حسيني اين مسئله خوب روشن شده است كه قدرت و آبروي اسلحه‏ ها تا حدّ ترساندن است، ولي وقتي بريدند معلوم مي‏شود قدرتي ندارند.

…يزيد نفهميد كه پدرش - معاويه- چگونه اين همه مدت حكومت كرد، معاويه با برق اسلحه‏ ها حكومت كرد، ولي يزيد اسلحه‏ ها را به كار انداخت و كار خود را خراب كرد و يا بگو حسين ع شرايط را مساعد ديد و يزيد را از تعادل خارج كرد و لذا او را مجبور كرد تا اسلحه‏ هايش را به كار اندازد.

كربلا و بي‏رمقي اسلحه‌ها
در نهضت حسيني، ديگر اسلحه ‏هاي دشمن، قدرت حكومت ندارند، چون دشمنِ حسين ع نمي‏تواند آن‌ها را از دور نشان دهد و رعب ايجاد كند، بلكه اين تن اصحاب كربلاست كه خود را به اسلحه ‏ها مي‏زنند تا روشن شود آن وقت كه انسان خود را به خدا باخته باشد، چقدر اسلحه ‏ها بي رمقند!

آري وقتي انسان از بي معنايي خود نگران شد، ديگر برق اسلحه ‏هاي از دور به نمايش در آمده، نمي‏توانند او را در ساية بي معناي ترس، پوچ و بي معنا كنند، بلكه فرياد بر مي‏آورد «فَياسُيُوفُ خُذيني» اي شمشيرها مرا بگيريد.

برگرفته از کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها(استاد طاهرزاده)

دانلود فایل پی دی اف کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها
http://s5.picofile.com/file/8148755318/Karbala_1_2.pdf.html
دانلود این کتاب ها هیچ اشکالی نداره .نویسنده و ناشر کاملا راضی هستند

شمشیرها برای ترساندن هستند


منبع این پست: پاتوق بچه شیعه ها


 نظر دهید »

رباب، با آب هم قافیه شد.

09 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی
با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید
رباب ، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود…
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
بایک جملهء کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله…
(سید حمید رضا برقعی)

منبع: پاتوق بچه شیعه ها
 1 نظر

ای تیر خطا کن

09 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

بسم الله الرحمن الرحیم


ای تیر، خطا كن! هدفت قلب رباب است
یا حنجره سوختهٔ تشنهٔ‌ آب است؟

كوتاه بیا تیر سه شعبه، كمی آرام
هو هو نكن این شاپرك تب‌زده خواب است

او آب طلب كرده فقط، چیز زیادی است؟
گیرم كه ندادند ولی این چه جواب است؟

رنگش كه پریده، دو لبش مثل دو چوب است
نه، تیر! تو نه، چارهٔ كارش فقط آب است
سید محمد بابا میری

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد

خوب شد عرش همه خون گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد

خون حیدر به رگش در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد

شعله ور می شود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه بی کولاک مادر برسد

زیر خورشید نشسته به خودش می گوید
تیر نگذاست که یک جمله به آخر برسد


منبع

1.پاتوق بچه شیعه ها


 نظر دهید »

ماه به روایت آه

09 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

بسم الله الرحمن الرحیم
«کجاست برادرم؟ کجاست یاورم؟ کجاست عباس؟

امروز پیش از همه، اجازه نبرد خواستی. گفتم: عباسم! اذا مضیت تفرق عسکری… اگر از دستم بروی، سپاهم از هم می‌گسلد.

نورچشمم علی‌اکبر، یادگار برادرم قاسم، تمام یاران، برادران، برادرزادگان و خواهرزادگانمان را پیش تو فرستادم. عزیزترینم! تا تو بودی امید و رغبت و انگیزه حیات هم بود…

آنگاه که همه رفتند با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه آمدی که: «مولای من! به خدا که جگرم از داغ رفتگان می‌سوزد و زندگی را بی‌اینان خوش نمی‌دارم. آقای غریب و بی‌کسم، بگذار بجنگم!»

بگذارم بجنگی؟ تو آخرین امید و عزیزترین کس حسینی. تو ماه خاندان بنی‌هاشمی. تو جگربند و تکیه‌گاه منی. اگر گزندی به وجود نازنینت برسد چه؟ اگر زنان و اطفال خیمه‌گاه خبردار شوند که به تو چشم زخمی رسیده، بند دل و رشته امیدشان پاره می‌شود… نه برادرم، نه امیدم، نه… جنگ نه، اما کودکان تشنه‌اند. اگر می‌توانی، تنها قدری آب…
آه، آه، آه…عباسم! آیا در خوابی که امید بیداریت را داشته باشم. بر من دشوار است که تو را به زمین تفته غرقه به خون بنگرم.

الان انکسر ظهری و قلت حیلتی و شمت بی عدوی.

حال، کمرم شکست و رشته تدبیرم گسست و دشمنم به زبان شماتت در بست


منبع:

1.برگرفته از کتاب «ماه به روایت آه» اثر منتشر شده توسط ابوالفضل زرویی نصرآباد

2.درباره زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (ع) از بدو تولد تا هنگام واقعه عاشورا

3.پاتوق بچه شیعه ها


 نظر دهید »

بابای بد...

07 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

دخترک از میان جمعیتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود

عروسک و قمقمه اش را محکم زیربغل میگیرد

شمر باهیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین میچرخد و نعره میزند، از گوشه ی چشم دخترک را می پاید

دختر با قدم های کوچکش از پله های سکوی تعزیه بالا می رود

از مقابل شمر میگذرد، مقابل امام حسین می ایستد و به لب های سفید شده اش زل میزند

قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا میدهد، مقابل او می گیرد

شمشیر از دست شمر می افــتــــد و رجزخوانی اش قطع میشود

دخترک می گوید: “بخور برای تو آوردم” و بر میگردد روبروی شمر می ایستد

مردمک های دخترک زیر لایه براق اشک میلرزد

توی چشم های شمر نگاه میکند و با بغض میگوید: بـــابـــای بــــــد..!


 نظر دهید »

کربلا

05 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

ای عمر! گمان مبر که به ریختن خون من به ولایت ری و گرگان خواهی رسید. والله که این ولایت به تو گوارا نخواهد بود. اینک هر آنچه خواهی بکن که پس از این نه به عیش دنیا خواهی نشست و نه از آخرت بهره ای خواهی برد. چندان دور نیست آن روزی که سر بریده ات را در شهر کوفه بر فراز نی بزنند و کودکان سنگسارش کنند.

 

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام

 1 نظر

باز شد ماه محرّم، کربلا را بنگرید

05 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی






«باز این چه شورش است» که می خواهد این چنین
شور از هر آنچه گریه و ماتم درآورد

باید دوباره عشق، لباس سیاه را
از بقچه های کهنه پُر غم درآورد





باز شد ماه محرّم، کربلا را بنگرید
حجّ عاشورای خون، سعی و صفا را بنگرید

وعده‏گاه وصل جانان، قبله‏ گاه اهل دل
کوی هفتادودو قربانی، منا را بنگرید

السلام علیک یاأبا عبدالله یاحسین بن على، أیهاالشهید یابن رسول الله


 1 نظر

دوباره عطر سیب در شهر می پیچد

05 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

عطری که از هوای پرچم وزیده است
مارا به سمت مجلس آقا کشیده است

از صحن هر حسینه تا صحن کربلا
صد کوچه بازکنید ،محرم رسیده است

السلام علیک یا مولای , یا حسین شهید



باز هم محرم است و ماه درس ها!

ای عزیز مصطفی، ای پسر فاطمه ی زهرا، ای شهید کربلا،
ای خون خدا! باز هم پرچم عزای تو را افراشته ایم و در سوگ تو سیه پوشیم.

این پرچم عزا و لباس مشکی، ما را به یاد کربلا و عاشورا
می اندازد، به یاد حماسه و شهادت، به یاد عدالت و شجاعت، به یاد
خدا ورسول، به یاد مدینه و کوفه و کربلا، به یاد نماز و نیایش و اشک
و سجاده و قرآن و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و
تبری و به یاد همه ی خوبی ها، ارزش ها، وفاها و دینداری ها.

ای حسین مظلوم!
عاشورا برای ما تشنگان حقیقت، سیراب کننده ی جان است
و الهام بخش ایمان. هنوز هم درجان ما، علقمه ی عطش
جاری است و ما تشنه لبِ فراتیم.
دل های ما یک «حسینیه ی» پرشور است و خانه هایمان «تلّ زینبیه»
و جبهه هایمان «قتل گاه». در حسینیه ی دل هایمان مرغ های محبت و
کبوتران عشق، سینه می زنند و اشک های یتیم، در
خرابه ی چشممان بی قراری می کنند.
ای صاحب محرم، ای پناهِ جان های شیفته و عاشورایی!
سینه های ما تکیه ای قدیمی است که با کتیبه های اشعار محتشم، سیه پوش است.
دربِ آن با کلیدِ «یا حسین» باز می شود و زمین آن با اشک و مژگان
چشم ها، آب و جارو می شود. ما دل های خود را وقف تو کرده ایم یا حسین!
تو خودت این وقف نامه را امضا کرده ای برای
این ادعا، سند و شاهد بسیار داریم:
این که شوق کربلا در دل و شور شهادت در سر داریم،
این که هیچ روزی بی یاد تو بر ما نمی گذرد و هیچ مجلس و محفلی
بدون سلام بر تو شکل نمی گیرد و هیچ امر به معروف و نهی ازمنکری
جز با الهام از کربلای تو انجام نمی یابد،
این که تربت تو زینت سجاده های ماست، این که اشک عزای تو،
شستشو دهنده ی چشم و چهره ی گنهکار ماست، این که روزهای نخست
محرم را ایام احیای امر به معروف و نهی از منکر نام گذاشته ایم.
این ها و صدها شاهد دیگر، گواه عشق عاشورایی ماست.
تو را عاشق تر از ما کیست؟ ای محبوب پیامبر و معشوق خدا!
سلام بر تو، که محرمت جوشاننده ی چشمه ی مقدس اشک است




محرم می آید؛ مثل پرنده ای غریب،
از التهاب خاکستری آسمان.
ماه سرخ بلوغ؛ ماهی که در آن، عشق آفریده شد
و مردانگی و شرف در عطش معنا گرفت.
ماهی که هیچ واژه ای گنجایش اندوه بی کرانه ی آن را ندارد؛
ماهی که هر ساله، خون خدا را بر آسمان دنیا می پاشد
تا ابرهای روزمره، سرخی آفتاب را نپوشاند.
محرم، ماه فریاد، ماه بیداری و پایداری است؛
ماهی که تمام تاریخ، وام دار یک نیم روز آن است.
ماهی که خاک و خون، آتش و عطش
و مشک و تیر، رازهای سر به مهر آنند.
ماهی که هفتاد و دو آیه ی سرخ، بر صحیفه ی دل ها نازل شد
و هفتاد و دو کهکشان، در مدار هستی قرار گرفت.
ماهی که دست می افتاد و پر و بال می رویید.
ماهی که هر ساله انتظار من و تو را می کشد.
محرّم، فصل مَحرم شدن با خوبی هاست؛ فصل فشردن
دست هایی که در کنار فرات، رویید؛ فصل عاشقی کردن.
سال هاست که محرم سیاه پوش است
و سینه ها از سوگ، در جوش و خروش.
سال هاست که کربلا، روزهای سردمان را گرما می دهد
و بر شب های سیاه مان نور می پاشد.
کیست که آزاده باشد و محرم را به سوگ ننشیند؟
کیست که سوار بر راهوار اشک،
به مهمانی عاشوراییان برود و شیفته برنگردد؟
کیست که در سفینه ی نجات وارد شود
و در موج های هوس غرق گردد؟
کیست که حسین را چراغ راهش کند
و در بیراهه های پر پیچ و خم، گم شود؟
کیست که گوش جان بسپارد
و نام تو را در هیاهوی فرات نشنود؟
نمی دانم این چه رازی است
که محرم، ماه آغازین سال است،
شاید سرّ آن در این باشد که عزت،
در گرو قیام و جهاد است
و حیات، در سایه ی خون.




دوباره کوچه های عرش رنگی مشکی به خود دید
و نذر اسپند های محرم و از همه والا تر
فریاد های حسین با نم نمی از اشک…
می خواهم قدری با مولایم
اباعبدالله درد و دل کنمl
آری آقا جان
امسال هم سخت نگران سه ساله ات هستم
سخت دل تنگ شش ماهه ات
بی تاب مادرش رباب
بی قرار زینب تو
و علی اکبرت
لحظه ای دوری عباس از خیام حرم
نگران چشمان بارانی صاحب الزمان (عج)





پیش از آنی که عزادار محرم باشی
سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی
خاک از حُرمت شش گوشه ی او حُرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی
منزلت نیست تو را بی مددِ مهرِ حسین
گر چه موسی شوی و عیسی مریم باشی
گر چه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی
همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند
می توان مُحرم بیت اللهِ اعظم باشی
به همان دست و سر و سینه ی مجروح قسم
شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی




محرم، ماه ایثار و از جان گذشتگی است!
ماه عشق و شور و فریاد است!
ماه سرافرازی بر فراز نیزه هاست!
ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است.
سلام بر حسین (ع)
ای ماه خون، بار دیگر از راه میرسی و با نسیم گرم کربلایی،
قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی
دوباره سکوت تاریخ را در هم می شکنی و
بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی
بار دیگر از راه میرسی و برف سکوت را با آفتاب
عشقی که بر آسمان سینه داری، آب می نمایی
و آن را به اقیانوس خروشان فریاد می رسانی!
ای ماه خدا! قدومت گر امی.



شهر را بوی غمی آسمانی در برگرفته و کوچه و
خیابان ها، در تسلّی وارثان زخم، سیاه پوشیده اند.
این یعنی محرم، مترجم حقیقت به زبان تمام کائنات است.
این یعنی آغاز محرم، ابتدای باور گمشده ترین فضایل در گستره زمان هاست.
این یعنی هنگامه مرور خویشتن در محضر عاشوراست.
که تمام زمین، کربلای یاد است و سراسر زمان، عاشورای اقتدا
به حسین علیه السلام و سلام بر آنان که در پس سوختن در
غم محرّم، جهانی از ساختن را دنبال می کنند.




باز محرم رسید ماه عزای حسین
سینه ی ما می شود کرب و بلای حسین
کاش خدا قسمتم رزق حلالی کند
تا که توانم کنم خرج عزای حسین
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا من ز صفای حسین
هر که عزادار اوست شیعه و غمخوار اوست
ناله ی او می‌دهد سوز صدای حسین
مادر او فاطمه، خوب دعاگو بوَد
هر که بریزد ز چشم اشک برای حسین
اشک عطای خداست هدیه ی خیرالنساست
نیست کسی لایقش غیر گدای حسین
ماه محرم کند جامعه را زیر و رو
جمله جوانان شوند مست ولای حسین
بهتر از این گریه ها نیست سلاحی به دست
تا که بماند به پا دین خدای حسین




باز هم محرم و یك دنیا اشك و عشق و عبرت.
باز هم كربلا و سرزمینی كه تمام هستی به گردش طواف می‌كنند
و باز هم عاشورا و یك روز به وسعت تمام روزهای خدا.
به محرم كه می‌رسی عاشورا را به یاد می‌آوری و
حسین را، عباس را،اكبر را،
اصغر را، قاسم را
و…
زینب را…
به محرم كه می‌رسی، عطش را به یاد می‌آوری
و رشادت راو شجاعت را
و حمیت راو ولایت‌مداری را
و ایثار را و شهادت را
و …
اسارت را…
به محرم كه می‌رسی ،
روزهایت را همسایه‌ شیرمردان میدان كربلا
و شب‌هایت را در كنار خیمه‌های ذكر و مناجات و دعا
باش تا همیشه كربلایی باشی.
به محرم كه می‌رسی،
سوگوار عزیز فاطمه(س) می‌شوی و سینه‌زن
و زنجیرزن ثارالله و اشك برگونه‌هایت پرپر می‌شود.
به خود ببال كه خدا خیرخواه توست،
كه صادق آل محمد می‌فرماید:
«من اراد الله به الخیر فقذف فی قلبه حب الحسین
وحب زیارته»
«هر كس خدا برایش خیر بخواهد محبت حسین
و شوق زیارت او را در دلش می‌گذارد.»
به خود ببال كه عاشق و شیفته‌ حسینی
و عشق به حسین خیمه‌ همیشه افراشته در جان توست،
خیمه ای به وسعت همه‌ هستی،
خیمه‌ای به بلندای همه‌ آسمان‌ها و كهكشان‌ها،
با خوانی گسترده از عطش كه
تشنگی بشریت را خاتمه خواهد داد.
هرگز مباد بی این عشق زندگی كنیم
و بی این محبت بمیریم.





شهادت حسین(ع) شعله ای در جان ها برمی افروزد که
تا ابد به سردی و خاموشی نمی گراید.
هر کس نشان از این شعله ندارد، فسرده و مرده است.
چون در جامعه ، بارقه ای از این شعله مقدس فرو افتد،
شور حیات و حرکت در خویش خواهد یافت.
هر کس حسین(ع) را شناخت، «سراجی» در ظلمت و «سفینه ای»
در موج خیز حادثه یافته است.
شیعیان و شیفتگان حسین(ع) که در فضای عشق حسینی تنفس کرده
و به مدد عشق و اشک اشتیاق ایستاده اند،
هماره هستی خویش را در پرتو پاس حرمت حادثه عاشورا یافته اند.
به امید این که در این ایام شناخت خود را بالا ببریم






محرمی دیگر از راه می رسد و بهار اشک دیگری
بر عاشقان ولایت، که در آن غبار از جان های خسته خویش
زدایند و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند.
محرمی که با نام حسین پیوند خورده و با آمدنش فکرها و دل ها
متوجه روزی می شود که بزرگ ترین روزهای مصیبت است.
اشک ها در غم برترین انسان های عالم جاری می شوند.
وقتی که فرشتگان آسمانی بر حسین گریانند و پریان و
پرندگان در زمین و هوا بر او نوحه گرند؛
آیا نباید انسان ها با این آفریدگان هم نوایی کنند و با یادآوری
آن چه بر خاندان ولایت گذشت، گریه و نوحه ای همیشگی داشته باشند؟!
آسمان بر او گریسته است، چشم آسمان چهل روز در عزای حسین
گریان بود، آیا سزاست چشم زمینیان بر مصیبت او گریان نشود؟!
در حالی که قرن ها پیش از ولادتش، انبیای الهی چون آدم و نوح
و ابراهیم مصیبت های او را می شنوند و بر مظلومیتش اشک می ریزند.



تو در سرزمین حج بودی و کائنات، گرم طواف به دور تو بودند.
کعبه، به هُرم نفس هایت دلخوش بود که ناگاه، میعاد را ناتمام رها کردی
به سمت سرزمین نامه ها… تو را خوانده بودند؛
اگرچه با لب های تزویر…
تو باید می رفتی تا اجابتِ همیشگی پروردگار به دعوت خاکیان،
بی مصداق نماند، تا مردم بدانند تو اجابت فراگیری…
تو تمام دعوت ها را به پاسخ، می شتابی.
سفر هنوز در نیمه راه بود که ناگهان، همان آغوش های
منتظر، به فرستاده تو خیانت کرد.
خبر پر کشید و به سمت تو آمد؛ تو اما دست برنداشتی از ادامه راه.
تقدیر دیگری در راه بود. کفر، با سپاهی انبوه، سر راهِ مهربانی تو قد علم کرد.
آمده بود به آزارِ مهرِ خداوندی. آمده بود تا فتنه برپا کند،
تا چشم در چشم خون خدا بایستد به آغازِ حادثه.
صف های مداوم کینه، عبور تو را سد کرد و اجبارِ آن کفرِ
سنگدل، تو را که صبر خداوند بودی، به عرصه دیگری کشاند؛
به بیابانی تهیدست و نامهربان، به صحرای بی جرعه ای
که هیچ نشان از زندگی نداشتند…

منبع: سایت ایرد موسی
 نظر دهید »

عشقه کیم باغلادی پیمان دئدی لبیک حسین

05 آبان 1393 توسط ابراهیم هادی

عشقه کیم باغلادی پیمان دئدی لبیک حسین
سالکان ره عرفان دئدی لبیک حسین
یرده هر صاحب وجدان دئدی لبیک حسین
قدسیانگوگده پریشان دئدی لبیک حسین
خلقته نام حسین دور وئرن اعزاز بلی
اونی تنها یارادوب حسنیده ذات ازلی
عشقه بیر رتبه وئروب قانیله زهرا گوزلی
طوریدن موسی عمران دئدی لبیک حسین
عزت آرتوردی حسیم معرفتون عالمینه
ساتمادی شانینی دنیا زرینه درهمینه
وردی تا روح الامین بوسه یاشیل پرچمینه
شور آلوب یوسف کنعان دئدی لبیک حسین
خون شاه شهدا دینه ویروبدور برکات
تربتینده آقامون وار اثر آب حیات
دوگمه ئوزگه قاپوسین ایسته حسیندن حسنات
اولدی کیم سائل سلطان دئدی لبیک حسین
فیض جناتی کمال اهلی محرمدن آلوب
خلق اولوب نوحه سرا قاره علملر اوجالوب
بو جلال و جبروته ملک حیرتده قالوب
اولدی کیم تابع قران دئدی لبیک حسین
دست حکمت یارادوب کرب و بلا منظرهسین
انبیا شاه شهیدانون ئوپر مقبره سین
ساتمارام باغ بهشته من حسینون قره سین
حق حسینونکیدی وجدان دئدی لبیک حسین
مظهر بی مثل خالق سبحاندا بودی
آبروی و شرف ملت ایراندا بودی
بی دوا دردون اگر وار اونا درماندا بودی
دل اسیر اولدی اون جان دئدی لبیک حسین
شاه عشقون یولی ؛ معنا یولی وحدت یولیدی
او گئدن یول بشریتده شرافت یولیدی
عاشقه ؛ زینبینون تلی سعادت یولیدی
زلف زینبدن آخان قان دئدی لبیک حسین
دردینون یوخدی حسین گوردی حدود و عددی
کیمدی سسلندی بو مقتلده حسینون مددی
بند قنداقینی گهواره ده تز پاره لدی
شوره گلدی قوزی قربان دئدی لبیک حسین

 

لبیک یا حسین

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ابابیل

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • کربلا
  • عشقه کیم باغلادی پیمان دئدی لبیک حسین
  • عطر سیب
  • محرّم
  • جانم فدای امام سید علی خامنه ای
  • امام زمان
  • عماریون
  • اخلاقی
  • نهج البلاغه
  • Test course of pouch
  • امتحان دوره تهمیدیه
  • وصیت نامه سیاسی - الهی شهید سلیمانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس